آیتالله سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در زندگی شخصی و سلوك فردی خود چگونه رفتار میكنند؟ چند فرزند دارند؟ فرزندانشان چه میكنند؟ غیر از رسیدگی به امور حكومتی، اوقات خود را چگونه میگذرانند؟ غذایشان چگونه است؟ و .... اینها از جمله پرسشهایی است كه یافتن پاسخی برای آنها، برای بسیاری جالب است.
روزنامه «جامجم» از طریق ویژهنامه «تداوم آفتاب» كه به تازگی به مناسبت آغاز بیستمین سال رهبری آیتالله خامنهای انتشار یافته؛ برای یافتن پاسخ پرسشهای فوق به سراغ حجتالاسلام و المسلمین «احمد مروی» رفته است. حجتالاسلام مروی از دوران نوجوانی با آیتالله خامنهای آشنایی و ارتباط نزدیك داشته و از 19 سال پیش تاكنون نیز در مقام معاون ارتباطات حوزهای دفتر مقام معظم رهبری از نزدیك زندگی رهبر انقلاب را دیده است. وی در این گفتگو که تاکنون در هیچ یک از سایتها و رسانهها بازتابی پیدا نکرده است؛ روایتی جالب از زندگی رهبر انقلاب ارایه میکند.
با توجه به نو بودن بسیاری از گفتههای حجتالاسلام مروی، گزیدهای از اظهارات وی را برای آگاهی خوانندگان خود بدون هیچگونه نقد و تفسیری منتشر میشود. اظهاراتی که بخشهایی از آن میتواند بسیار راهگشا و در فضای سیاسی فعلی کشور بسیار اثرگذار باشد. بخشهایی نظیر رویکرد رهبر انقلاب به انتقاد و منتقدان و...
اظهارات حجتالاسلام و المسلمین «احمد مروی» معاون ارتباطات حوزهای دفتر رهبر انقلاب درباره خصوصیات فردی آیتالله خامنهای را بخوانید:
نحوه زندگی آیتالله خامنهای
یك وقت گزارشی را خدمتشان بردم، راجع به یكی از روحانیونی كه آن موقع قاضی شده بود. خانهای خریده بود و مقداری كمك و مساعدت هم برای آن خانه میخواست. گزارشی را خدمت ایشان دادم. با اینكه خیلی خانه گرانقیمتی هم نسبت به شرایط آن روز نبود، ایشان فرمودند كه چه ضرورتی دارد یك طلبه، خانهای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد این قضیه مال مثلاً دوازده سیزده سال قبل است. با اینكه بیست میلیون تومان آن موقع هم خیلی زیاد نبود و خانه هم آن چنانی نبود. بعد فرمودند ما داریم یك طبقه جدید از مترفین بهوجود میآوریم.
این را با یك نگرانی اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعیتهایی كه هست و میشود به یك جاهایی دستاندازی كرد، یك طبقه جدید از مترفین را ما روحانیون بهوجود بیاوریم. من نگران این هستم. بعد فرمودند خانواده ما گاهی میروند منزل بعضی از آقایان و میآیند تعریف میكنند كه مثلاً دورتادور اتاق، پشتی قالیچهای بود؛ كه ایشان فرمودند من تعجب میكنم! چه ضرورتی دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتی قالیچهای باشد؟! نمیشود یك پشتی معمولی باشد؟ حتماً باید قالیچهای باشد؟ گران قیمت باشد؟ یك پشتی باشد كه به دیوار تكیه ندهند؛ با یك پارچه معمولی هم میشود این را تأمین كرد و كنار اتاق گذاشت. چه ضرورتی دارد مخصوصاً ما روحانیون، زندگیها، خانهها و وضعیتمان این جوری باشد؟ بعد فرمودند در خانه ما یك فرش دستبافت بیشتر نداریم، این هم جزو جهیزیه خانمم بوده است كه الان هم دیگر نخنما شده است. ولی چون یادگاری است، این را در خانه نگه داشتیم؛ والاّ همه خانه ما موكت هست و اصلاً فرش دستبافت نداریم، حتی فرش ماشینی هم در خانه ما نیست و كلاً خانه ما با موكت فرش شده است.
بعد این را هم خودشان فرمودند كه من برای اینكه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و كنار بچهها باشم چون قبل از انقلاب كه همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم كه بچهها خیلی خلا نبود پدر را احساس نكنند، فرمودند من به دفتر گفتم كه یك مبل دو نفره نه یك سرویس برای ما تهیه كنند كه وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم، روی مبل باشم كه كمر و پایم درد میگیرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به كارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه كنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس كنند.
بعد فرمودند یك روز آمدم دیدم این مبل را كه آوردهاند، خانواده ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم كه چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند كه آقا! تا حالا در خانه ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. حضرت آقا فرمودند گفتم این را از پول شخصیام تهیه كردند، نه از پول دفتر، كه حضورم در خانه، بیشتر باشد. گفتند خیلی خوب، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بكنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میكنیم.
بعد من سؤالی از دوستان دفتر كردم، گفتند این یك مبل دست دومی بود، این را تهیه كردیم، دادیم تعمیرش كردند، پارچهای روی آن كشیدند و برای آقا آوردیم. این خاطرهای بود كه خود آقا تعریف كردند.
یك خاطره دیگر، همین ایام ماه مبارك بود. برای قضیه استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یكی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال ماندهایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان میخواست كه برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم میكردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه كردهاند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. این آقای حاج ناصر كه پذیرایی میكند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یك مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم كه غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا كند. چون ما كنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمیافتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر كه میآمد، من یك جوری علامت دادم كه چیزی ادامه دارد یا نه، كه اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اینها سیر نكنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر میآمدیم، قطعاً غذایی كه در دفتر درست كرده بودند برای همین پرسنلی كه شیفت كاری داشتند چربتر از غذای حضرت آقا بود.
بعد كه افطار كردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض كردیم كه این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یك غذای حسابی به ما میدادند. ایشان گفت كه خانواده حضرت آقا مشهد مشرف شدهاند و قبل از رفتن یك قابلمه بزرگ از این حلواها درست كردهاند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا میخوریم. گفتم سحر چه كار میكنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت درست میكنیم و به اندازه یك پیاله برای حضرت آقا آبگوشت میدهیم و بقیهاش را هم خودمان میخوریم.
این برنامه غذایی آقا بود. از این نمونهها تقریباً فراوان است كه واقعاً زندگی آقا، یك زندگی كاملاً زاهدانه است. یعنی من میتوانم به جرات عرض بكنم كه زندگی ایشان از نظر كیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نكرده است.
البته تعداد اولاد بیشتر شدهاند، عروس، داماد و نوه و یك مقدار فضای بیشتری لازم است اما كیفیت زندگی هیچ فرقی نكرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امكاناتی كه ایشان در دوره قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست.
ماجرای هدیه رئیسجمهور کره شمالی
یك وقتی حضرت آقا سفری به كره شمالی داشتند در دوره ریاست جمهوری كه سفر خارجی تشریف میبردند خوب، رسم است كه روِسای جمهور كشورها به مهمانهایشان، در سفر خارجی هدیه میدهند. یك سرویس ظرف به اصطلاح چینی، رئیس جمهور كره یا یكی از این كشورها به حضرت آقا داده بود. ایشان هم به خانه آورده بودند. این را هم باز خانم آقا بیرون گذاشته بودند. حضرت آقا فرموده بودند این هدیه است. طلا و نقره هم نیست، یك ظرف چینی معمولی است و آن چنان گران قیمت هم نیست. این را بگویم كه حضرت آقا هدایایی كه به ایشان داده میشود، هم در دوره ریاست جمهوریشان، هم در دوره رهبری، همه هدایا را به آستان قدس رضوی میدهند. در آنجا یك موزهای درست شده، بخش هدایای حضرت آقا، تابلویی هم دارد، مشخص است. حالا این ظرف را آقا در خانه، نگه داشته بودند. با اینكه عرض میكنم خیلی ظرف گران قیمت یا طلا و نقره هم نبود. خانم حضرت آقا میگویند ما این غذاهایی كه میخوریم، با این ظرفها جور درنمیآید، همان ظرفهای خودمان خوب است، اینها را رد كنید، برود. ما اینها را لازم نداریم.
فرزندان آیتالله خامنهای
ایشان چهار پسر دارند كه هر چهار نفر، طلبه و معمم هستند و حقیقتاً هم درس میخوانند. خوب هم درس میخوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، گعده داریم، صحبت میكنیم. یك بار ندیدهام كه اینها راجع به پولی، امكاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بكنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یك فرد معمولی است.
این خیلی ارزش دارد كه امكانات باشد و موقعیت فراهم باشد و هیچ اقبالی به آن نشان داده نشود. این خیلی ارزشمند است. برای خود حضرت آقا، همه رقم امكانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمیبینیم. نه خودشان، نه خانوادهشان!
قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند كه بستگانشان و مخصوصاً آقازادههاشان در كارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمیپسندند. خود اینها هم هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شدهاند كه هیچ اقبالی به این چیزها ندارند. لذا میبینید حتی ضدانقلابترین مجموعهها و گروهها، داخل و خارج، برای هر كس حرفی بزنند البته من آن حرفها را تأیید نمیكنم، خیلی از آنها هم شایعات و حرفهای دروغ است، من نمیخواهم آنها را تصدیق كنم ولی در مورد حضرت آقا و آقازادهها من نشنیدهام چیزی گفته شود. هیچ كس هم شاید نشنیده باشد. چون میدانند اگر این را بگویند، كسی باور نمیكند و آن حرفهای دیگرشان را هم كسی باور نمیكند. یعنی این قدر زندگی آقا و زندگی خانواده و فرزندان آقا سادگیشان، بیرغبتیشان و بیتوجهیشان به مسائل دنیایی تقریباً محرز است كه هیچ وقت حتی آن ضدانقلابها، متعرض این معنا نشدهاند.
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانیهایی كه نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغههایی است كه خود آقا دارند. این كه آنها برای خودشان دنبال آیندهای باشند زندگی، مال، منال، پول، پسانداز اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع میشدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیدهام.
آقا مصطفی آقازاده بزرگ آقا همان سال اول ازدواجشان كه طلبه قم بودند الان هم قم هستند خانهای اجاره كرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یك روز برای ناهار دعوت كردند. ما رفتیم منزل ایشان. یك سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یك گلدان معمولی خریدیم و رفتیم كه دست خالی نرویم. من واقعاً تعجب كردم كه آیا این خانه، خانه یك تازهداماد است؟! حالا نه خانه فرزند رهبر انقلاب و مقام اول كشور، حتّی خانه یك تازهداماد هم این نیست. یعنی یك خانه تازهداماد، بالاخره یك زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه تازهداماد و خانه تازه عروس، هست. من توی خانه اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یك تازهداماد و یك تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه در چهار چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه میكردم. حواسم بود و تا آنجا كه میتوانستم، رصد میكردم اوضاع و احوال خانه را. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موكت بود و دو سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی! زندگی ساده و خوبی در آقازادههای ایشان سراغ داریم.
آقازادهها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همكاری دارند والاّ هیچ كدام از آقازادهها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و كار طلبگی هستند. درس میخوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت كردهاند. خود آقا مصطفی كه الان سطوح عالیه را در قم تدریس میكنند. ایشان مكاسب و كفایه در قم تدریس میكنند.